سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 92/8/30 | 12:0 صبح | نویسنده : حمید خسروی

تئودور آدرنو و صنعت فرهنگ

از سلسله جلسات بارخوانی جامعه شناسی آلمان که توسط حلقه جامعه شناسی موسسه غیردولتی چارسوق اندیشه برگزار می شود، معرفی ((تئودور آدرنو)) Theodor w. adorno (   1969 1903 ) به استاد جامعه شناسی و علوم ارتباطات دانشگاه تهران دکتر سعیدرضا عاملی محول شده بود. در ادامه گزارشی آزاد از این سخنرانی که در5 دی ماه 1385 در حسینیه ارشاد برگزار شده بود، ارائه می گردد.

 دکتر سعید رضا عاملی که در جمع دانشجویان و علاقمندان علوم اجتماعی سخن می گفت، با نگاهی کلی به جغرافیای نظریه پردازی آدرنو و شمای کلی از مکتب فرانکفورت، بیش از همه گفتمان صنعت فرهنگ در اندیشه وی را مورد توجه قرار داد و با بازخوانی این بخش از نظریات آدرنو، روش انتقادی گسترش یافته از سوی این مکتب را نیز در مورد همین اندیشه به کار برد و صنعت فرهنگ را واقعیتی مربوط به زمان خود آدرنو و نه امروز تلقی کرد گرچه این نگاه، شاید از سوی دوستداران نئومارکسیسم چندان هم خوش نیاید.

 

 

جغرافیای نظریه پردازی آدرنو

هر نظریه اجتماعی در قالب یک جغرافیای خاص طرح می شود و به روشنی ملیت فیلسوفان حوزه فرهنگ و نظریه پردازان علوم اجتماعی بدون این که حتی نامشان گفته شود، قابل حدس زدن است. از این رو برای طرح مباحث آدرنو قبل از هر چیز باید وی را از منظر جغرافیا و مکان و زمانه اش مورد تحلیل قرار داد که در این زمینه چند نکته قابل تذکر است:

1) آدرنو و اندیشه اش تحت تاثیر ((لوکاچ)) و البته ((کارل مارکس)) است که نفوذش بر مکتب فرانکفورت انکار ناشدنی است. بیراه نیست اگر بگوییم به طورکلی گفتمان آدرنو، ((هورکهایمر))، ((مارکوزه))، ((بنیامین)) و نسل دوم این مکتب متعلق به مارکسیسم است.

2) استبداد فاشیستی در تحلیل زمانه آدرنو نقش اساسی دارد، وی در دوره ظهور نازیسم حیات می کند و البته خود را قربانی این فضا می داند.

3) این اندیشمند مکتب فرانکفورت از این برهه زمانی به دوره حاشیه نشینی نخبگان اجتماعی یاد می کند آن هم به علت هنر پوپولیستی که رواج عام یافته است.

4) دوره آدرنو، زمان گسترش جنگ و ستیزه های بین دینی است. جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم که بیشتر ناشی از ستیزها و عصبیت های دینی بود، همه در اندیشه آدرنو نقش اساسی داشته است.

5) در این دوره به واسطه خصوصیاتی که ذکر آن رفت، اندیشه چپ، عمومی و مطلوب popular   بوده است و به عنوان یک اندیشه و روش متعالی پیشتاز، سعی می کند بالاتر از فضای اجتماعی آن روز به جهان نگاه کند.

آدرنو و مکتب فرانکفورت

دکتر عاملی در ادامه بحث لازم دانست اندکی به مکتب فرانکفورت و تاریخچه آن و تا حدودی به زندگی آدرنو بپردازد. این استاد دانشگاه در این زمینه اشاره کرد که از سال 1933 و در اوایل فعالیت این مکتب انتقادی که در حاشیه دانشگاه فرانکفورت شکل گرفته بود، 5 متفکر شاخص آن تحت تاثیر فشارهای حکومت نازیست ناگزیر به مهاجرت از آلمان شدند و عمدتا آمریکا را برای زندگی و فعالیت علمی انتخاب کردند. اندیشمندان این مکتب که اولین نظریه پردازان منسجم رسانه و فرهنگ هستند، سعی می کنند گرایش مارکسیستی خویش را در قالب نگاه و ادبیات جدیدی عرضه دارند. در تلاش اند که از نظم و دیسیپلین های حاکم بر حوزه فرهنگ خارج شوند و نگاه نقادانه بدان داشته باشند و در کل، در حوزه های مختلف هنر، سیاست، فلسفه، اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی و... اثرات و بازتاب های مختلفی داشته و دارند. دیدگاه قالب روش شناسی فرانکفورتی بر پایه دو مسئله اصلی است: بحث از عقلانیت و نیز تحلیل نقادانه نظام سرمایه داری. آنها در عین حال که عقلانیت وبری را دنبال می کنند اما در عین حا ل نقد هم می کنند و بر این باورند که در جریان رسانه ای شدن فرهنگ، جریان عقلانی شدن rationalization وبری با آسیب هایی مواجه شده و در در عصر حاضر هر روز کمرنگتر می شود.

((فیلیپ اسمیت)) به 4 موضوع کلی مکتب فرانکفورت اشاره می کند که نگاه همه جانبه ای به این مکتب فکری است و مشخص کننده این موضوع است که نگاه انتقادی اندیشمندان آن به چه موضوعاتی معطوف بوده است:

1) تاثیر تکنولوژی بر زندگی اجتماعی؛ فرانکفورتی ها با شم مارکسیستی خویش، بر این باورند که تغییر و تبدل تکنولوژی، نقش بنیادینی در تغییر نظام اجتماعی دارد. (بر پایه اندیشه ماتریالیسم تاریخی مارکس).

2) تاثیرات فرهنگ مردم پسند بر فرهنگ توده ای؛ در این اندیشه فرهنگ مردم پسند popular culture از فرهنگ توده ای mass culture متفاوت است و در جوامع مدرن امکان رجحان فرهنگ مردم پسند به عنوان الگوی فرهنگی ای برای عامه مردم (به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه) وجود دارد و این مسئله نیز به عنوان یکی از موضوعات مورد مطالعه اندیشمندان این مکتب از جمله آدرنو مطرح بوده است.

3) بحث جنسیت نیز از دیگر موارد مورد بحث است که بیشتر به تبع افکار ((زیگموند فروید)) مورد توجه قرار گرفته است.

4) توجه به وجدان انسانی و این که چقدر آدمی در دوران مدرن بر اساس فهم وجدانی، اندیشه لحظه ای یا اندیشه تاخیری اش عمل می کند مورد توجه تئوری پردازان مکتب فرانکفورت است آنها در این زمینه بحث می کنند که این وجدان انسانی چگونه تجزیه و تقطیع می شود یا کلا در جامعه مدرن رو به نابودی می رود؟

اما درباه خود آدرنو نیز بد نیست بدانیم که وی موسیقی دان، ریاضی دان و فیلسوفی بود که موفق شد در سن 21 سالگی مدرک دکترا را کسب کند و در همان سن به ریاست موسسه فرانکفورت نائل شود. اولین کتاب او هم مقاله مشترکی با هورکهایمر بوده است که تحت عنوان ((صنعت فرهنگ)) culture industry منتشر شده است. در نگاه به اندیشه های آدرنو باید به اندیشه بین رشته ای او توجه کرد، او را باید با یک پیش زمینه و بک گراند بین رشته ای فهم کرد و در شناخت و بازخوانی وی نباید از فلسفه بزرگ وی غافل ماند، چرا که آدرنو رسالت فیلسوف را یک فلسفه بزرگ یعنی تقلیل درد و کاهش آمال بشر reduction of pain می دانست.

مفهوم فرهنگ

یکی از مفاهیم مورد توجه مکتب فرانکفورت و بالتبع آدرنو، مسئله فرهنگ است که دکتر عاملی در بازخوانی تئودور آدرنو آن را مورد توجه ویژه قرار داد. وی ابتدا در تحلیل مفهوم فرهنگ به نقل قولی از ((ویلیامز)) اشاره کرد که معتقد است فرهنگ یکی از نسبی ترین مسائل در علوم اجتماعی است که هزاران تعریف از آن ارائه شده است. فرهنگ می تواند به عنوان اقتصاد، سیاست، دانش و دانشگاه، عادات و باورها و... مطرح شود و در هر دوره و در هر اندیشه ای با توجه به محوریت یک موضوع، فرهنگ تعاریف متفاوتی به خود گرفته است. از دوره روشنگری به بعد، تعاریف و تلقی ها از فرهنگ رنگ و بوی دیگری نیز گرفته است.

گفتمان غالب از قرن 16 تا 18 میلادی که ناشی از تفکر سنتی بود، توجه به فرهنگ خوب و بد، فرهنگ متعالی و نامتعالی و فرهنگ و بی فرهنگی بوده است، در یک طرف بربرهای دور از فرهنگ اروپایی قرار داشته اند که عقب مانده فرهنگی تلقی می شده اند و در سوی دیگر فرهنگ متمدن غنی اروپایی!

اما در قرن 19 با توجه به خستگی غربیان از زندگی صنعتی، حالتهای رومانتیک و یوتوپیایی رونق بیشتری یافت و به قول ((فیلیپز))، فرهنگ مادی و معنوی مطرح شد. بعد از آن نیز امروزه گفتمان متفاوتی بر فرهنگ حاکم شده است و افرادی مثل ویلیامز و ((آنتونی گیدنز)) معتقدند فرهنگ، نوعی روش زندگی the way of life است، روش و شیوه ای است که با آن زندگی می کنیم، در این میان، بی فرهنگی معنا ندارد و هر روشی حتی بربریت نوعی فرهنگ و روش ادامه حیات است. از این دیدگاه فرهنگ امری نسبی است و از هست زندگی بحث می کند نه باید زندگی! با توجه به این مقدمات روشن است که تلقی ها از فرهنگ، متفاوت است و در گفتمان آدرنو نیز فرهنگ معنایی خاص دارد که در قالب صنعت فرهنگ بدان پرداخته شده است.

صنعت فرهنگ

دکتر عاملی در ادامه سخن، به مبحث مهم صنعت فرهنگ پرداخت که در اندیشه آدرنو، نقش مهمی ایفا کرده است. از منظر آدرنو، صنعت فرهنگ، صنعتی در جهت تامین مقاصد سرمایه داری و کاهش گرایش های انقلابی در جامعه است که به شدت، انسان و جامعه را abuse کرده و از آن سوء استفاده می کند. وی معتقد است که فرهنگ دوران مدرن که مبدل به صنعت فرهنگ و رسانه های ارتباط جمعی شده است، دو تاثیر بنیادین در زندگی مردم گذاشته است: (یکسان سازی و قابل پیش بینی شدن) و از این دو مبنا به نقد هنر رسانه ای و صنعت فرهنگ می پردازد.

الف) صنعت فرهنگ که الگوی آغازینش تکرار شوندگی صنعت چاپ است، تکرار را در ماشین ریسندگی وسعت بیشتری بخشید: این صنعت، تکرار پذیر و تکثیر شونده است، بدون اصالت است و از منظر آدرنو در این صنعت فرهنگ با نوعی استاندارد سازی نیز مواجهیم که در روح مدرنیته وجود دارد و همه چیز را از صنعت و فرهنگ و سیاست و دموکراسی و اقتصاد و مدرسه و... با معیارها و پروتکل هایی استاندارد می کند و براساس یک کیفیت تعریف شده مورد ارزیابی قرار می دهد. در این فضای تکرار شوندگی و استانداردشدگی فرد به صورت ناخودآگاه طبق این مقوله ها رفتار می کند و درون این مفاهیم، مقهور صنعت فرهنگ می شود. این متفکر مکتب فرانکفورت با ستودن یک اصالت originality که مصداق آن را هنر و نقاشی اصیل می داند، هنر اصیل را دارای نوعی جنبه آئینی می داند که در دوران مدرن خدشه دار شده است و البته این متناقض با گفتمان والتر بنیامین است که معتقد است، اصالت نیز به دلیل بعد آئینی که دارد نوعی تسلط و مقهور بودگی ایجاد می کند، آن چنان که تبدیل نقاشی به عکس از تسلط هنر قدیمی بر ذهن آدمی کاسته است. به هرحال آدرنو در این گفتمان به شدت به تکرار و استاندارد سازی صنعت فرهنگ منتقد است.

ب) در صنعت فرهنگ، فرهنگ انسانی قابل پیش بینی هم شده است، انسان ها مکانیکی و بی اراده شده اند و مرتبا به صورت ناخودآگاه رفتار می کنند. فرهنگ، کالایی شده و فرد، به نوعی ماشین بلعیدن و فیزیک بی روح مبدل شده که قدرت تغییر ندارد. گرچه کالا به صورت دموکراتیک و فردگرایانه و متنوع هم تولید شود، اما باز هم از ماهیتی اقتدارگرایانه و هویتی عوامانه برخوردار است. فرد تحت استبداد رسانه ای، در انحصار مصرف قرار می گیرد، از آن توان جدایی ندارد و توان تولید متکی به خود و تغییر را نیز ندارد. برای مثال فرد، ساعت های زیادی را به تماشای یک فیلم می نشیند و برای آن ابراز احساسات می کند و البته ثابت می کند که در استبداد و انحصار فضای کالایی قرار گرفته است. لذا فرد بیش از آن که با خودآگاهی اش تصمیم بگیرد و بیندیشد، به ناخودآگاه وابسته است و بیش از آن که کنش او بر مبنای خودآگاهی و تاخیر و درنگ (اندیشه تدبیری) باشد، به صورت ناخودآگاه (اندیشه لحظه ای) تصمیم می گیرد و عمل می کند.

نکاتی خلاصه وار درباره صنعت فرهنگ:

1) درباره نگاه فرانکفورتی ها به آینده، وحدت نظری وجود ندارد برخی خوش بین ترند و برخی مثل آدرنو دارای بدبینی خاص خویش هستند در کل، گرایش انقلابی و صنعت فرهنگ را دارای رابطه متضاد شدیدی با یکدیگر می دانند چنان چه ((لوونتال)) نیز در حاشیه بحث آدرنو به مسئله صنعت فرهنگ گفته است: هرگاه تمایلات انقلابی برانگیخته شود، صنایع فرهنگی توسط آرزوهای خیالی مثل ثروت و پیشرفت و عشق های افسانه ای و قدرت قلع و قمع می شود؛ گرچه نگاه آنها به انقلاب و آینده هرگز به خوش بینی مارکس نیست!

2) از منظر آدرنو در فضای رسانه ای ((طبقه)) اهمیت سابق را دارا نیست، انسان ها در هر طبقه اجتماعی و اقتصادی، صرفا مصرف کننده هستند و بدون دارا بودن رفتار و هنجار و لباس و مد خاص طبقه خود، همه به صورت یکسان و از بازار واحدی خوشه برداری می کنند و لذا طبقه پایین و متوسط و بالا در این دنیای جدید بی معناست.

3) در این فضای جدید، فرهنگ نه تنها انعکاس دهنده جامعه است که نقش اساسی در شکل دهی جامعه از طریق روند استاندارد کردن و کالایی کردن عینیت ها به جای ذهیت ها دارا می باشد.

4) از نگاه آدرنو، صنعت فرهنگ امری اقتصادی ? سیاسی است، از یکسو به تامین درآمد برای نظام سرمایه داری منتهی می شود (با کمترین هزینه بیشترین درآمد را جذب می کنند)، از دیگر سو فرد را در برابر اقتدار سیاسی منفعل و بی اراده passive می نماید و شهروندی مناسب برای نظام سیاسی موجود را می آفریند.

5) صنعت فرهنگ در مکانیسم خود هر روز قوی تر از گذشته می شود. هرچه صنعت فرهنگ جایگاه قدرت مندتری می یابد، تولید نیازهای مصرف کننده بیشتر می گردد، و به علت ذات صنعت فرهنگ، کنترل نیازهای مصرف کننده نیز بیشتر می شود و از این طریق امکان نظم بخشی به رفتار اجتماعی طبق نظر اقتدار سیاسی و اقتصادی بیش از پیش فراهم می شود.

6) صنعت فرهنگ، صنعت قدرتمندی است و قدرت جذب مصرف کننده را در کل جهان دارد، به شکلی که به مرور در کل جهان، بومی می شود. بومی کردن فرهنگindigenous مفهومی است که مورد توجه آدرنو بوده است و وی معتقد است یک فرهنگ ممکن است در سطح هیجانات انسانی و با کیفیت و استاندارد خاصی بی توجه به جغرافیا و مکان خاص، در کل جهان بومی گردد.

پیش فرضهای آدرنو

آدرنو و متفکرین مکتب فرانکفورت در ارائه نظریه انتقادی خود، دارای پیش فرضهای اساسی ای هستند که عاملی در بازخوانی آدرنو اشاره ای مجمل به آنها داشت.

از دیدگاه آدرنو، رسانه ها خطرناک بوده و نوعی عامل سرطانی در جامعه محسوب می شوند که البته شدیدا نیازمند سالم سازی و بازسازی می باشند. آدرنو در این زمینه به بازنمایی افلاطونی در غار مثل اشاره می کند که این صنعت تخریب کننده در حدی عمل می کند که فرد دچار خیرگی نسبت به رسانه ها می شود و مدار توجه اجتماعی از نخبگان به رسانه ها منتقل می گردد. از منظر اندیشمندان مکتب فرانکفورت، رسانه ها بعد بالای فرهنگ و فرهنگ فرهیخته و لایه تمدن اجتماعی را تضعیف می کنند.

دیگر پیش بر این مبناست که رسانه ها قدرت تاثیرگذاری مستقیم بر ذهن متوسط افراد جامعه را دارند و به قول ((میر)) انسانها می بینند و باور می کنند seeing and believing و می بینند و بر طبق آن عمل کرده و زندگی می کنند.

آن هنگام که رسانه ها موفق به تاثیرگذاری شوند، نوعی جبر عمل رسانه ای محقق می شود و انواع پیامدهای کوتاه مدت و بلند مدت ظاهری و نهادی را دچار جامعه می کنند. از این منظر ناهنجاری های جمعه مدرن و همه مصائب و مسائل و مشکلات اجتماعی غرب مثل احساس فقر، هرزگی، قمار، خشونت و... محصول تولید رسانه ای است.

آدرنو علت برخی این آسیب پذیری ها را قطع ارتباطی افراد جامعه با نهادهای اجتماعی سنتی می داند. رسانه ها جایگزین سنت های اجتماعی می شوند و یک نهاد به جای همه نهادها فعال می شود. آدرنو افسوس گذشته را می خورد که موسیقی سنتی، هنر اصیل و دین و نخبگان اجتماعی و... در سطح جامعه فعال بودند و امروز به علت سیطره رسانه ها، این ارتباطات سنتی قطع شده است.

دیگر پیش فرض به هرج و مرج اجتماعی اختصاص دارد که آن نیز محصول رسانه ها تلقی می گردد و البته کارکرد و نتیجه مهم آن، بازتولید نوعی نظام اقتدارگرایانه اجتماعی، امنیتی شدن فضای اجتماعی و رونق بازار استبداد است. از دیدگاه فرانکفورتی ها در این فضا، ناجی های اجتماعی در قالب جریان های مقاومت و نهضت های سیاسی ظهور می یابند و درگیری و تضاد اجتماعی توسعه می یابد. این جریان نیز رهایی بخش نیست و به دنبال خدشه دار شدن حوزه فردیت و توسعه تضاد اجتماعی، نهضت های افراطی قدرت می گیرند و فشار بر نخبگان اجتماعی قدرت می یابد. آن تجربه ای که در زمان هیتلر به سختی قابل مشاهده بود.

انتقادها

 در پایان سخن به انتقاداتی که می توان به اندیشه آدرنو وارد ساخت اشاره کرد که برخی از سوی خود و برخی دیگر از سوی فرهنگ شناس استرالیایی ((بارکر)) می باشد.

1) بارکر معتقد است که آدرنو نگاه بدبینانه ای دارد. تلقی او از رسانه ها، همه گناه، همه پلید و همه آلوده است. او از نگاه چند بعدی به فرهنگ غافل است و بیشتر ابعاد اغوا کننده صنعت فرهنگ را مورد توجه قرار داده است.

2) دیگر انتقاد که شاید هم نتوان عنوان انتقاد بر آن نهاد، این است که تلقی ها و ایده های مکتب فرانکفورت تنها برای دوره خودش مفید و مطلوب است، آن زمان که با خیرگی رسانه ها مواجهیم، رفتار ها همه بر مبنای اندیشه لحظه ای رقم می خورد و صنعت فرهنگ به مسخ انسانها کمک می کند. اما امروز که تولید رسانه ای تکثر یافته، توسعه انتخاب افراد رقم خورده، حوزه خودآگاه فعالتر شده و رسانه ها هم چند رشته ای و میان رشته ای شدند، یکسره متفاوت است. از دیدگاه دکتر عاملی امروز وسعت و عمق انتخاب ها بیش از گذشته است و مثل دهه های 40 و 50 میلادی نیست که مد و لباس و ادبیات و تفکر همه تحت تاثیر صنعت فرهنگ باشد. لذا این اندیشه را نمی توان یک تئوری همه جانبه و مفید برای همیشه برشمرد.

3) آدرنو تلقی مثبتی نسبت به جهانی شدن نداشت در حالی که امثال ((گیدنز)) معتقدند جهانی شدن موجب تقویت فردیت شده و فرد در این فضا سعی می کند قطع نظر از اراده و تصمیم و تفکر دیگران، و جدا از اندیشه لحظه ای تصمیم بگیرد.

4) اگر از دریچه نظر پست مدرن ها نیز نگاه کنیم نقد آدرنو امری محتوم است آنها تلاششان این است که تمام عواملی که به نوعی روش فهم ما را نسبت به واقعیت تحت تاثیر قرار می دهد تضعیف کنند. هرگونه تئوری و تاثیر effect و سوگیری اولیه و پیش فرضهای ما را مانع معرفت شناسی می دانند و از این لحاظ هر نوع تئوری و چارچوب فکری از قبیل تئوری های آدرنو را مورد انتقاد قرار می دهند.

5) در یک نگاه کلی و به نظر عاملی، نگاه انتقادی آدرنو به رسانه ها بصورت مطلق پذیرفتنی نیست. امروز رسانه ها ضمن کارکردهای اغواء کننده و مصرف گرایانه، از کارکردهای وسیع آموزش نیز برخوردارند و در سالم سازی و بهداشت اجتماعی کارکردهای مثبت فراوانی دارند. امروزه فردیت نیز تقویت شده و دسترسی به اطلاعات بیشتر شده، جنبش های محیط زیستی و ضد جنگ و... در کل جهان یکسان سازی را خدشه دار کرده اند. وگرچه ارزشهای جهان شمول فراوانی در جهان پذیرفته می شوند اما این بسته به موقعیت و قدرت یک فرهنگ است که کدام ارزشها را جهانی و بومی کند. از این نگاه، گرچه در کل جهان، مک دونالد خورده می شود یا شلوار لی پوشیده می شود، اما ذهن ها لزوما به تبغ غذا و پوشاک ،آمریکایی نمی شود و در عین رشد هالیوود، فضای ضد آمریکایی تقویت می شود. این ها جنبه هایی است که در زمانه آدرنو باز تولید نمی شود چرا که در فضای آغازین رسانه ای، گوئی انسان را گچ و سنگ فرض کرده اند که از خود هیچ اختیار و عملی ندارد در حالی که انسان امروزی هرگز تا آن حد یکدست و مقهور نمی شود که یکسان سازی در مورد او تحقق یابد و صرفا یک واحد مصرف فرهنگی باشد.

پایان سخن این استاد دانشگاه نیز به تاثیرات مکتب فرانکفورت و افرادی همچون آدرنو در ایران اختصاص داشت. این استاد دانشگاه بر این باور است که همان گونه که عمل نظام سیاسی ما تحت تاثیر نظام سوسیالیستی است، گفتمان روشنفکری ما در چند دهه گذشته نیز متاثر از مکتب فرانکفورت بوده است. گرچه هماره تنها هنر ما این بوده است که به یک مکتب فکری مثل فرانکفورت تعلق داشته باشیم لیکن خود نتوانسته ایم از ترجمه فارغ شویم و نظریه پردازی کنیم، واقعیت این است که ما هنوز شرمنده هستیم و از تئوری سازی و قاعده مند کردن واقعیت های اجتماعی می هراسیم و این درد بزرگ آکادمیها و روشنفکری امروز ایران است. روشنفکری چپ گرای ما ضمن نقد "رفتار سوسیالیستی" در بستر سیاست خارجی و یا سیاست های اقتصادی، به لحاظ اندیشه "خود" شدیدا تحت تاثیر این اندیشه است

 

 




  • یک لالوند
  • استاندارد
  • پرشین بلاگ